پیش ازین گر مرا حجابی بود


شکر گویم که آن حجاب نماند

بود گنجی درین خرابهٔ تن


گنج باقیست گر خراب نماند

آفتابی ز چشم پنهان شد


تا نگوئی که آفتاب نماند

میکده باقی است و خم پر می


جام بشکست نه شراب نماند

بی حسابم نواخت لطف خدا


هیچ باقی درین حساب نماند

نعمت الله به خواب رفت دمی


باز بیدار شد چه خواب نماند